کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



زبانحال محمد و عون بن عبدالله با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : سید محمد میرهاشمی     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن     قالب شعر : غزل    

ما غـنچه های نورس گـلزار زینبیم            ما تحـفه های او به تو دلدار زینـبیم

گل هدیه می‌کنند به هم، عاشقان پاک            ما هم دو گل ز پهنۀ گـلزار زینـبـیم


مـا حـاصل نـمـاز شب آن مـطهـره            ما هر دو نـور دیـدۀ بـیـدار زینـبـیم

ما پای روضه‌های پُر اشکش نشسته‌ایم            دل سـوخـتـه ز آه شـرربـار زینـبیم

شیر محبت تو از او نوش کـرده‌ایم            پـرورده  با ولایت تو یـار زینـبـیـم

ابنـاء زیـنـبـیم و ز سـیـنـه زنـان تو            ما بـانـیـان هیـئت انـصار زیـنـبـیـم

تیـغ بُـرنـده‌ایم و به قلب عـدو زنـیم            سرباز کوچکیم و دو سردار زینبیم

شمس الضحای مصحف اُم المصائبیم            مهتاب عشق، شمع شب تار زینـبیم

دشمن چه باک، نیزه و شمشیرمان زند            مـا شـاهـدان جـلـوۀ ایـثـار زیـنـبـیـم

امروز اگر به لُجّۀ خون دست و پا زنیم            فـردا به نـیـزه شاهد بـازار زینـبـیم

: امتیاز

شهادت فرزندان عبدالله بن جعفر ( حضرت زینب)

شاعر : جواد حیدری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

گفتن از زینب و عشقش به تو کار زهراست            زینبی که همـۀ دار و ندار زهـراست

پـرورش یافـتـۀ باغ و بهار زهراست            باعث فخـر همه ایل و تـبار زهراست


عـمّه نه؛ مادر سادات پس از زهرا اوست

هیچ کـس ثـانـی زهـرا نـشود، تنهـا اوست

خواهرت هست و بر این فیض مباهات کند            همه را مست خودش وقت مناجات کند

قـبـل تـکـبـیـر اذان با تو مـلاقـات کند            بهتر از حضرت عباس مـواسات کـند

شـیـر زن نه به خـدا خالـق غـیـرت زینب

حـافـظ خـانـۀ تــوحــیــد و امـامـت زیـنـب

نشر این عشق فقط از کرم زینب توست            عاشـقی مشق شده با قلم زینب توست

هرچه غم در دل ما هست غم زینب توست            سرّ تربت که شفا از قدم زینب توست

کــربــلا جـلــوه‌گـهِ مـحــتــرم زیـنـب شـد

پـیــش‌تـر از حــرم تـو حـــرم زیـنـب شـد

آمـده تـا که دوبـاره هـمه را مـات کند            اینکه پیش از همه عاشق شده اثبات کند

نـذر اولاد تـو یک قـافـله سـادات کـند            تو دهی اذن و بر این اذن مباهات کند

نـه نـگــو ورنـه قـسـم بـر لـب زیـنـب آیـد

نــام زهــرا بـبـرد تـا کـه گــره بـگــشـایـد

این دو یوسف دو غلام علی اکبر هستند            این دو تا آبروی عـترت جعـفر هستند

آشـنـا بـا هـمـه آیـات مـطـهـر هـستـند            تـربیـت یـافـتـۀ سـاقـی لـشـگـر هستند

این جگـرگوشه و آن پـاره‌تن زینب توست

این حسین و دگری هم حسن زینب توست

حرمله کو که سه‌شعبه به کمان بگذارد            کو سنان نیزه به جسم دو جوان بگذارد

شمـر کو پـا به روی سینه‌شان بگذارد            سـرشـان را ببرد روی سنـان بگـذارد

تـن‌ِشـان را بـه سُـم مـرکـبــشـان بـسـپـارد

تا کـه دست از سـر تو قـوم لعـیـن بردارد

: امتیاز

شهادت فرزندان عبدالله بن جعفر ( ترسیم حالات حضرت زینب)

شاعر : علیرضا شریف نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

شكوهِ عاطفه را بینِ معجـرش می‌برد            دعـایِ قـافـله‌ای در پیِ سـرش می‌برد

به سمتِ قبله گرفته قـنـوتی از حاجت            در آرزویِ اجابت به مَحضَرش می‌برد


غزل غزل و تَصَدَّق عَلَیَّ می‌خواند و            به شوقِ آتش و پروانگی پرش می‌برد

در اوجِ مادریش هاجری دو اسماعیل            برایِ فِـدیـه شدن پـایِ دلبـرش می‌برد

دو ماه پـارۀ خیمه، دو تا جگـر گوشه            به پـای بـوسیِ آقا و سـرورش می‌برد

اگـر خـدای نكـرده گره به كـار افـتـاد            گره به رو سریش حرزِ مادرش می‌برد

كـمی تسلی خـاطر به رسمِ هـمـدردی            برایِ داغِ جگـرسـوزِ اكـبرش می‌برد

نخـواست شـاهـدِ شـرمِ بـرادرش باشد            میانِ خیمه به زانویِ غم سرش می‌برد

كشید چادرِ خود را به صورت و در دل            به آه، حسرتِ سروِ صنوبرش می‌برد

نـدیـد ایـنـكـه چـگـونـه حـسـیـن قـرآنِ            ورق ورق شده از چنگِ لشكرش می‌برد

میانِ هـلهـلـه‌ها تا شـعـاعِ چـندین متر            هر آنچه ریخت از آن دو كبوترش می‌برد

ندید با چه دلی یك تـنه به دارُ الحَـرب            به رویِ دست دو تا یاسِ پرپرش می‌برد

نـدوخت چَشم به چَـشمِ حسین تا وقتی            نگاهش از سرِ نِی جان ز پیكرش می‌برد

چقدر صبر و تحمل، چه عزتِ نفـسی            كه داغِ قافله بر قلبِ مضطرش می‌برد

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیاتی مثل بیت زیر باید در قالب زبانحال باشد والا موضوع آمدن حضرت زینب به نزد سیدالشهدا برای اذن میدان گرفتن محمد و عون در هیچ مقتل معتبری نیامده و صحیح هم نمی باشد جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کنید

دو ماه پـارۀ خیمه، دو تا جگـر گوشه            به پـای بـوسیِ آقا و سـرورش می‌برد

كشید چادرِ خود را به صورت و در دل            به آه، حسرتِ سروِ صنوبرش می‌برد

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت های معتبرحذف شد؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کنید

صدایِ مُلتَمِسَش بسكه بُغض و لرزش داشت            تـوانِ گـفـتنِ نـه، از بـرادرش می‌بـرد

و از صلابتِ او نیزه دار لَج می كرد            سرِ محمد و عـون از برابرش می‌برد

زبانحال محمد و عون بن عبدالله با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : مهدی مقیمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

بعد از علی اکبر عوض شد کربلایت            حتی عوض شد نـاله‌هایت گـریه‌هایت

غـیـر از زمـانـی که رقـیـه پیشت آمد            کـمتـر شنـیـد اهل حـرم حـتی صدایت


دیدی سکوت تو حرم را زیر و رو کرد            دایی مگـر مُـردند خـواهـر زاده‌هایت

اصـلا خــدا مــا را بــرایـت آفــریــده            تـا کـه کـنـد مـا را فـدای خـاک پـایت

مـادر درون خـیـمۀ خود بغـض کرده            می‌ترسد اینکه رد کـنی ما را، فـدایت

زهـرا به اسـتـقـبـال ما می‌آیـد امـروز            به شـرط اینکه پـشت ما باشد دعـایت

وقـتـی بـنـا بـاشد غـریـبـی ات بـبـیـنیم            بهتر همان که جـان دهیم اینجا برایت

حـج تو با قـربـانـی ما عـاشقـانه است            مـا را پـذیــرا بـاش مـولا در مـنـایـت

دایی حسین انگار دیگر مهلـتی نیست            دیـدار بـعـدی روی نـیـزه در هـوایـت

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی مصرع اول تغییر داده شد زیرا این موضوع شایستۀ محمد و عون بن عبدالله نیست و نوعی ذم است

وقـتـی بـنـا بـاشد اسـیـر شـمـر بـاشیـم            بهتر همان که جـان دهیم اینجا برایت

شهادت عون و محمد فرزندان عبدالله بن جعفر و حضرت زینب

شاعر : مسعود اصلانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

لشکر کوفه به میدان دو برادر می‌دید            کـربلا بار دگر عرصۀ محشر می‌دید

وقت تکـبـیـر شد و گـفت که ماشـاالله            پـسـر فـاطـمـه رزم دو دلاور مـی‌دیـد


بیـن مـیـدان بـلا رزم نـمـایـان کـردند            رزمشان کاش که می‌شد خود مادر می‌دید

عاقبت هر دو نفر را به دم تـیـغ زدند            بدنی داشت به خود زخم مکرر می‌دید

بی‌هوا نیزه تنی را به زمین دوخت و رفت            حنجری داشت به خود تیغۀ خنجر می‌دید

کاکل هر دو به دستان حـرامی ها بود            دو بدن داشت به خود زخم برابر می‌دید

چشم ارباب پس از اکبر و قاسم به زمین            بار دیگر دو بدن پاره و بی‌سر می‌دید

خونجگر بین حرم مادرشان بی‌تاب است            شد دلش قرص که هم پای غم ارباب است

: امتیاز

شهادت فرزند حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : قصیده

دو خورشید جهان آرا، دو قرص ماه، دو اختر            دو آزاده، دو دلداده، دو رزمنده، دو هم سنگر

دو شایسته، دو وارسته، دو دردانه، دو ریحانه            دو نور دیده در دیده، دو روح روح در پیکر


دو یاس ارغوانی نه، بگو دو آیۀ قــرآن            دو یوسف نه، دو اسماعیل از یک قهرمان هاجر

کشیده شانه بر مو، شسته صورت از گلاب اشک            گرفته چون دو قرآن دخت زهرا هر دو را در بر

به سر شور و به رخ اشک وبه کف تیغ وبه دل آتش            به سیرت، سیرتِ قاسم، به صورت، صورتِ اکبر

منای کربلا گردیده محو این دو قـربانی            نوای نیـنـوا از نایشان بر گـنـبـد اخضر

دو اسماعیل نه، دو ذبح کوچک نه، دو قربانی            قبول درگهش گردیده و دل شاد شد خواهر

به اذن یوسف زهرا دو نسل جعفر طیّار            درخشیدند در میدان چو خورشید فلک گستر

فلک در آتش غیرت، ملک در وادی حیرت            که رو آورده درمیدان دو حیدر یا دو پیغمبر!

یکی میگفت دو خورشید از گردون شده نازل            یکی گفتا دو مه تابیده یا دو آسمان اختر

نـدا دادنـد ما از نسل عـبـداللهِ و طـیّـاریم           که باشد جدۀ ما فــاطمه صدیـقـۀ اطـهـر

پیمبر جد و زهرا جده و مادر بود زینب            حسین بن علی جان و پدر عبدالله جعفر

خروشیدند همچون شیر با شمشیر یک لحظه            دو حیدر حمله ور گشتند بر دریایی از لشکر

تو گفتی در اُحُد تابیده دو بدر جهان آرا            و یا دو حیدر کرار رو آورده در خـیبر

ز آب تیغ هر یک آتشی می ریخت در میدان            که گفتی شعلۀ خـشـم خــدا پیچـیده در محشر

چو آتش بر فلک فریاد میرفت از دل دشمن            چوباران بر زمین میریخت دست وپا وچشم و سر

زهم پاشیده چون پیراهن از هم هر دو اعضاشان            ز بس بر جسم شان بنشست زخم نیزه و خنجر

به خاک افتاد جـسم پاکشان چون آیۀ قرآن            دریغا ماند زیر دست و پا دو سورۀ کوثر

چو بشنید از حرم فریادشان را یوسف زهرا            به سرعت آمد و بگرفت همچون جانشان دربر

دریغا دو همای عشق در آغـوش ثارالله            همای روحشان ازموج خون درآسمان زد پر

چو دید از قتلگه آرند آن دو سرو خونین را            درون خیمۀ زینب گشت پنهان با دو چشم تر

نهان شد در حــرم کو را نبیند یوسف زهرا            مبادا چشم حق گردد خجل ز آن مهربان مادر

بیا لیلا تماشا کن مقام و صبـر زینب را            که دریک لحظه داده در ره دین دوعلی اکبر

به ثارالله و صبر زینب و خون دو فرزندش            سلام "میثم" و خلق خــدا و خــالق داور

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل ایراد روائی و تاریخی و همچنین انتقال بهتر معنای شعر تغییر داده شد

دو اسماعیل نه، دو ذبح کوچک، نه دو قربانی            قبول درگهت کن منتی بگذار بر خواهر

به اذن یوسف زهرا دو ماه زینب کبری            درخشیدند در میدان چو خورشید فلک گستر

نــدا دادنـد ما دو شیــرزاده ایم زیـنب را           که باشد جدۀ ما فــاطمه صدیـقـۀ اطـهـر

پیمبر جد و زهرا جده و مادر بود زینب            حسین بن علی خال و پدر عبدالله جعفر

با توجه به اینکه اذن ندادن امام برای جنگ فرزندان حضرت زینب و امدن حضرت زینب برای اجازه گرفتن و ... در هیچ کتاب معتبری نیامده و مستند نیست ابیات زیر حذف شد زیرا در کتب مقاتل الطالبیین (ص۶۱) تَسْمِیَةُ مَنْ قُتِلَ مَع الحُسَینِ(ص۱۵۱) تَذْکِرَةُ الْخَواص(ص۱۷۶) تاریخ الامم والملوک(ص۴۶۹) تاریخ خلیفه (ص۱۴۵)، فُصُولُ المُهِمَّۀ (ص۱۴۵) الارشاد(ص۱۵۹) منتهی‌الآمال(ص۴۴۸) نفس‌المهموم(ص۲۷۱) مقتل مقرّم(ص۱۴۵) مقتل امام حسین(ص۱۵۶) قمقام (ص۴۳۶) پژوهشی نو در مقتل سیدالشهدا (ص۲۰۶) و دیگر کتب معتبر نام مادر محمد بن عبدالله؛ خوصا، دختر حفصةبن ثقیف ذکر شده است و در دیگر کتب مقاتل نیز نامی از مادر او برده نشده است؛ تنها در کتاب کامل بهایی(۶۴۷) آمده که مادر محمد نیز حضرت زینبسلام‌الله‌علیها است؛ در کتاب کامل بهائی نیز سندی ارائه نشده است و احتمال اشتباه طبری زیاد است زیرا طبری در سطر قبل از این جمله، نام اُمُّ البنین را هم به اشتباه لیلی ذکر کرده است. در قرون بعدی دو کتاب منتخب التّواریخ(۲۲۵) و منتهی‌الآمال (۲۲۵) علاوه بر روایت اول گزارش کامل بهایی نیز ذکر کرده‌اند. برای کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه فرمائید

گرفته دستشان را برده با خود زینب کبری             که قــربانی کند در مقدم ثــار الله اکــبـر

بگفت ای جان جان، جان دو فرزندم به قربانت            تو ابراهیمی و اینان دو اسماعیل ای سرور!

اگر اذنم دهی اینک به دست خود بگردانم            دو فرزند عزیز خویش را دور علی اصغـر

امید زینب است ای آفـتـاب دامن زهــرا            که افتد این دو قرص ماه را بر خاک راهت سر

سفارش کرده عبدالله جعفر بر من ای مولا            که این دو شاخۀ گـل را کنم در مقدمت پرپر

شهادت فرزند حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : سعید پاشا زاده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : قالب شعر : غزل

دو تا نهــال دو تا ســرو ایستــاده شدند            دو جــان نثـار حسین و دو آزاده شدند

مقام زینب کبــری ببین که این دو پسر            فقط به خاطر مــادر امــامــزاده شــدند


تمــام آبــروی باغبــان همین دو گـلـنـد            که در حفــاظت از بــاغ استـفـاده شدند

به دست دایی اگر چه سوار اسب شدند            به دست نیـزه و شمشیــرها پیـاده شدند

کنار اکبــر و قــاسم میــان دارالحــرب            دو طفل باعث تکـمـیــل خانــواده شدند

پــیـام غـربت زینب شــدنــد آن روزی            که سربریده نه چون نامه سرگشاده شدند

اگر چه ســوم شـعـبــان نشد محــرم شد           به وقتش این دو به ارباب هدیه داده شدند

حــلال زاده بـه دائـیــش می رود آخــر           غــریـب وار اسیــر حــرام زاده شــدند

: امتیاز
نقد و بررسی

مصرع دوم بیت زیر به هیچ وجه شایستۀ اهل بیت نیست لذا تغییر داده شد

دو تا نهــال دو تا ســرو ایستــاده شدند            دو خــوشۀ نـرسیـده دو جــام باده شدند

مدح حضرت زینب و شهادت فرزندش

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : قصیده

به نام نامی زینب که آیت العظمی است            قسم به نام عـقـیـلـه که عـلـم الاسـماست

بـلـنـد مــرتبــه بــانــوی فــاطــمیّ علی            تــمــامی وجـنـاتـش تــمـامـی مــولاست


غــلامــزادۀ ایــلـش قـبـیــلـۀ مــجــنــون            کنیــزه خــادمه هایش عشیــرۀ لیـلاست

نفس نفس نفـهــاتش چکــامــه ای شیــوا            و حرف حرف کلامش قصیدۀ غـراست

قلم چگونه نویسد که خامی محض است           کلام پختۀ عمان بخوان که روح افزاست

زنــی که دست خــدا را در آستـین دارد           زنی که یک تنه مرد آفرین کـرببلاست

برای آل عـبـا بــوده واجب الـتـعـظـیــم           حسین فاطمه احمد حسن علی زهراست

عقـیـله ای که عـقول از مقام او حیــران           فهیمه ای که فقاهت ز فهم او رسـواست

نــدیــده ســایــۀ او را نــگــاه همســایــه           اگرچه مدت سی سال پیش این دریاست

ندیــده ســایــۀ او را مــدیــنــه یا مـکــه           که شهر در قرق چند حضرت سقـاست

نسیــم هم نــوزد سمت چــادرش حــتی            که این حریم حریم فرشته های خـداست

نه خاک بر دهنم رخصتی فرشته نداشت           مقــام چــادر خــاتــون فــاطـمه بالاست

هزارمرتبه شوید دهان به مشک جبریل           هنوز بــردن نــامش بـرای او رویـاست

ز مادحیــن بــزرگــی این ســرا مــریـم           ز واصفین بلندی این حــرم عیسی ست

رکاب ناقه که سر قـفـلی عـلـمـدار است           ستون خیمه که قلب خیـام عــاشوراست

پنــاهــگــاه تپــش هــای خــستــۀ سجــاد           امــام هــاشـمیــان و شـفـیـعـه فــرداست

اگر حسین در اعماق سینه ها جـاریست           اگر حـسـیـنـیـه ای در تمــامی دلـهـاست

ولی حسیــن خــودش زیـنـبـیـه ای دارد           که در تمـامی افــلاک بیرقش بر پـاست

رسیـد ظهــر دهــم فصــل اوج غــم اما           میان خیمه خود مانده در دلش غوغاست

اگـر چه پــای به پـای بــرادرش رفـتـه           اگرچه بانــوی غمگیــن خیمۀ شهداست

اگــرچه بر سر بــالین هر شهــیـدی بود           اگــر چه شــاهــد رزم اهــالی دریاست

چــقــدر پـیکــر خــونیـن بــدست آورده           چقدر چادرش از خون لاله ها زیباست

میــان خیــمه نـشـسـته ز دور می شنوند           خروش تازه جوانهای خود که بی همتاست

دو شـیــر زادۀ او در کـشــاکش رزمنـد           و در حــوالی آوردگــاه طـوفــانهــاسـت

گــرفــتـه اند تمــامی پهــنـه را بـا تـیــغ           شنید و گفت رجزهایشان عجب گیراست

و بــا شمــارش تکــبیــرهای عبــاسـش           گــرفته است که تعــداد ضـربۀ آنهاست

پس از بــرادرش آهسته میــکشد تکبـیـر          و گــاه گــاه بگــویـد بــرادرم تـنهــاست

کمی گــذشت خــروشی دگــر نمی شنود           نوای تازه جوان ها به جای آن برخواست

میــان خیــمه خود مانــده و نمی شنــوند           بغیر نـاله که از سمت نیــزه ها پیداست

بغیر خــنـده و صوت اصابت صد تـیــر          بغـیر هلهله هایی که در دل صحـراست

هنـوز مــادرشــان گــوش می کـنــد اما           نمی رسد به جز آهی که بر لب سقاست

صدا صدای نفس های مانده در سینه است           صدای چرخش شمشیرها و مرکب هاست

میان آن همه فــریــاد و ناســزا فهمــیـد           برای بردن سرها به نیــزه ها دعواست

غــروب بود و میــان خیــام میگــردیــد           که دید خیمه سـرخی که خیمه شهداست

میــان آنـهـمـه تنهــای بی ســر خــونین            کنــار پیکــر اکبــر که اربــاً اربـا است

شناخت پیکــر زخــمـی ســروهـایش را            اگرچه سر ز تن چــاک خورده جداست

هنــوز گــرم تمـاشــای کــودکــانش بود            که دید شعله آتش ز خیمه ها برخواست

حرم اسیــر حــرامی و مــادری می دید            که زلف تازه جوانهای او ز نیزه رهاست

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

رسیـد ظهــر دهــم فصــل اوج غــم اما           میان خیمه خود مانده وز دلش غوغاست

بیت زیر به دلیل ایراد وزنی کلمه بود آن حذف شد احتمالا سرودۀ شاعر هم همین باشد

اگر چه پای به پای بــرادرش رفته بود           اگرچه بانــوی غمگیــن خیمۀ شهداست

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت­ های معتبر حذف شد زیرا بر خلاف آنچه گفته میشود مطابق با اسناد کتب معتبر همچون: تاریخ الامم والملوک ج۵ ص ۴۴۶؛ الارشاد ج۲ص ۱۵۸؛ اللهوف ۹۹؛ مُثیرُالأحْزان ۲۴۸؛ الکامل فی‌التّاریخ ج۱۱ ص ۱۸۴؛ مَقْتَل خوارزمی ج۲ ص ۲۷۳؛ إعْلام الوَری ۳۴۶؛ بحارالأنوار ج۴۵ ص ۴۴؛ منتهی الآمال ۴۴۲؛ نفس المهموم ۲۷۰؛ کبریت احمر ۱۸۵؛ مقتل امام حسین ۱۵۳؛ مقتل مقرّم۲۳۱؛ قمقام ۴۳۳؛ مقتل جامع ج۱ ص ۸۲۰ و .... سیدالشهدا علیه‌السلام خواهرش حضرت زینب را از روی جسم غرقه بخون علی اکبر بلند کرد و دلداری داد، داستان ساختگی دلداری حضرت زینب به سیدالشهدا علیه‌السلام برای اولین در قرن چهاردهم در کتاب معالی السبطین آنهم بدون هیچ سندی تحریف شده است. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده یا در همین جا کلیک کنید.

کـنــار پــیـکــر اکبــر که زودتــر آمــد           اگر نبود حسینش چگونه بر می خواست

بیت زیر دارای ایراد است زیرا جدا کردن سر شهدا در آن زمان نبوده بلکه بعد از شهادت سیدالشهدا ( شام روز عاشورا یا صبح روز یازدهم ) اتفاق افتاده است

میان آن همه فــریــاد و ناســزا فهمــیـد           برای بردن سرها به نیــزه ها دعواست

شهادت فرزند حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : قصیده

عشق زینب با برادر جلوه ای دیگر گرفت           عشق بازی را به رسم عاشقی از سر گرفت

در مدار حق پرستی کو یکی زینب شناس           در مقـام بندگی احراز از کــوثــر گرفت


سکۀ عشق و محبت را به نام خـویش زد           زانکه از مریــم مقـام قرب، بالاتر گرفت

چــادرش نـور حجاب نه فـلک تامین کند           کی تواند دست دشمن از سرش معجر گرفت

حجر اسماعیل را در کـربلا احـداث کرد           او که با قربانیانش سبقت از هاجر گرفت

گیسوی نوبــاوگــان را شانه با لبخـند زد           وقت رزم کودکان امداد از حیــدر گرفت

تا نکاهد گوهــر صبــرش به میدان عمل           در حرم دست توسل سوی پیغمبر گرفت

با شجاعت، با شهامت، با وقار آمد به پیش           گرد غربت را به کلی از رخ دلبر گرفت

مادری را کرد ثابت، خواهری را داد اوج           سر، فرو افکند و باران از نگاه تر گرفت

یاد ابــراهیم داد اینگــونه قــربــانی دهند           امتحان داد اول و راه حــرم آخر گرفت

تا به مرگ کودکانش مطمئن گردد ز رزم           مادر رزمندگان در خیمه ای سنگر گرفت

عون از شهد شهادت ناگهان سیـراب شد           با همان بال و پر خونین، به جنت پرگرفت

چون در آن میدان محمد شد حماسه آفرین           نعــرۀ تکـبیــر عبـاس دلاور ســر گـرفت

بار دیگر حمله ای با رمز یا زینب نمـود           ساعتی نگذشت، در خون، ذکر یا مادر گرفت

لاله و آلاله پرپــر، پیش چشــم بــاغبــان           سوی گلزار شهیدان هر دو را در برگرفت

بــاز هم زیـنـب نیــامد دیدن این کشته ها           پیش گهواره زبانی با علی اصغـر گرفت

تا حسیــنم را نبینم در حــرم خجــلت زده           خویش را گم میکنم، شاید ره دیگر گرفت

: امتیاز

زبانحال فرزند حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : سید محمد میر هاشمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

الا اى آسمــان عشق بنگر اخـتـر خود را            بلا گردان اصغر كن دو طفل خواهر خود را

بیا و بر مگردان این كفن پوشان زینب را            كه نزد فـاطمه بالا بگیرد او سر خود را


توهر جا رفتى و زینب كنارت بود و ما بودیم            به دنبالت بِبَر بر نى سر دو یاور خود را

بدان غیرت ز حیدر، رزم از عباس تو داریم            نظر كن رزم شاگردان میر لشگر خود را

زنسل جعفریم و دستِ بسته روزى ما نیست           بده اذنى كه نگشائیم این بال و پر خود را

وفاى مادر ما بعد از این بهتر عیان گردد            تو هرگز نشنوى آه و فغان خواهر خود را

تو میدانى كه سیلى خوردن مادر چه بد دردى است           چسان ما بنگریم آزرده روى مادر خود را؟

: امتیاز

شهادت فرزندان عبدالله بن جعفر

شاعر : پروانه نجاتی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

مــادر نـشـستـه، سـیـر تماشـایـشـان کـنـد          هـنگـام رفـتـن است، مهـیّـایشان  کـنـد

عـون است یا محـمّــد؟ فـرقــی نمی‌کـنـد          دراشـک‌های بـدرقــه، پـیـدایـشـان کـند


این سهم زینب است،دو توفان،دو گردباد          لب‌ تـشنـه‌انـد، راهی دریــایـشـان کـنـد

اویک زن است وعاطفه دارد،عجیب نیست          سیـراب بـوسـه، قامت رعـنـایشان کند

آن‌ها پـُر از حـرارت «لبّــیـک» گـفـتنـند          باید سـفـر به خـلـوت شـیــدایـشان کند

آرام، ســرمـه مـی‌کـشـد و شـانـه می‌زنـد          تـا در کـمـند عـشـق، فـریبایشـان کـنـد
بر شانه می‌زند که برو، سهم کوچکی ا‌ست          بایــد نـثــارغـربت مــولایـشــان کـنــد

: امتیاز

عون و محمد بن عبدالله

شاعر : مهدی مددی نوع شعر : زمزمه وزن شعر : قالب شعر : 0

پخش سبک

الهی کن نظر بر حال زینب               خـزان شد گلشن آمال زینب

برای دین حق  عون و محمد              به میدان می رود اطفال زینب


دل ما شد هوائی           شده وقت جدائی

رسد آوای زهرا                 بیا مادر کجائی

برای لاله هایت کن دعائی

**********************

فتـاده بر دل زینب شـراره               بریـزد از دو چشمانش ستاره

نظاره میکند با قلب  پرخون                که جسم پاکشان شد پاره پاره

نـوا آمد زمیـدان              بیا دائی حسین جان

بگیـر این گاه آخـر               سـر ما را به دامـان

شدیم آخر فدای دین و قرآن

********************

دوباره سینه ها  ماتم سرا شد                 دوباره خیمه ها غرق عزا شد

کنـار پیکر عـون و محمد                دوبـاره محشر کبری بپا شد

یکی در دست سقا                 یکی در دست مولا

یکی آغوش حیدر              یکی آغوش زهرا

کند این صحنه را زینب تماشا

***********************

برادر جـان فدای گـریه هایت               حسین گریه نکن زینب فدایت

اگرچه لاله هایم غرقه خون شد             فـدای تـار موی بچه هایت

شوم قربان سـرت را               علـی اکـبـرت را

بیـا خـواهر ببوسد               گـلوی اطـهرت را

مبر با خـود دگر انگـشترت را

: امتیاز

شهادت عون و محمد فرزندان عبدالله بن جعفر و حضرت زینب

شاعر : حمید رضا برقعی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

قــامت کمان کند که دو تا تیـر آخـرش            یک دم سپـر شــونــد بـرای بــرادرش

 خون عقاب، درجگر شیرشان پُر است            از نسل جعفرند و علی، این دو لشکرش


این دو ز کودکی ، فقط آیینه دیــده اند            آیــیـنــه ای که آه نــســازد،  مُـکـدرش

«واحیرتا » که این دو،جوانان زینبند؟           یا ایـسـتــاده تیغ دو سر، در بـرابرش ؟

با جان و دل، دو پاره جگر وقف میکند           یک پاره جای خویش و یکی جای همسرش

یک دست، گرم اشک گرفتن ز چشم هاش          مشغول عطر و شانه زدن، دست دیگرش

چون تکیه گاه اهل حرم بود و کوه صبر          چشمش گُدازه ریخت  ولی زیر معجرش

زینب،همان شُکوه که ناموس غیرت است         زینب که در مـدیــنه قُـرق بود معــبــرش

زینب،همان که فاطمه ازهر نظر شده است         ازبس که رفته این همه، این زن به مادرش

زینب،همان که زینت بابای خویش بود         در کــربــلا شـدند، پــسـرهاش، زیورش

: امتیاز